Wednesday, August 31, 2011

Sunday, August 28, 2011

عشق و زندگی

من بازی رو باخته ام ، فکر میکنم از همان روز اول باخته بودم، خیلی زود و درست همان روزی که پیروزی رو جشن گرفته بودم
قواعد بازی زندگی با عشق همخوان نیست
رای کائنات،  تنهایی و سوختن است. وارد شدن به میدان یعنی شکست
از عشق به زندگی محکوم و از آسمان به زمین تبعید

 حقیقت دردناکیست

Saturday, August 27, 2011

عشق

انسان میتونه خودش رو دوست داشته باشه، اما هیچوقت عاشق خودش نخواهد شد
ما انسانها عاشق چیز هایی میشیم که نداریم، عاشق ابعادی از وجود و شخصیت انسانی خواهیم شد که توی خودمون پیداش نمیکنیم

Wednesday, August 10, 2011

Bachelor’s recipe

Bachelor’s recipe

Ingredients:

1.      Chicken nuggets

2.      Beef cocktail with cheese

3.      Mushrooms Baked by black paper and garlic powder

4.      Thai Chili sauce

5.      Vegetable salad

6.       Coca-Cola 

Tuesday, August 9, 2011

فیس بوک و مکتب ایرانی

اگر فیسبوک در ثریا هم باشد مردمانی از ایران زمین به آن دست پیدا خواهند کرد!

حال  که هجمه عوامل استکبار فتنه را مرده یافت، خود را در زیر نقاب ناسیونالیسم و مکتب ایرانی پنهان کرده و هیچ تعجبی نیست که روایات دین مبین را رنگ و لعابی نو ببخشند و به نام خود مصادره کنند. حدیثی نقل کردیم تا سندی دیگر باشد بر حیات دین مبین در بعد زمان. باشد که مومنان رستگار شوند.

اُطلِبو الفَیس بوکة ولو بالصّین (نقل از علامه الهندسی مَعَ تفسیر الکتاب الفَیس، ج 21 ص 2011)

علامه در تفسیر این حدیث اشارتی دارد به ثریا، نام دختری زیبارو از تبار چین که حضرتش دل در مقام او از کف داده بود. حضرت از باک فحاشان و سبابان، در خفا با ایشان به "معراج الفَیس" یا همان آسمان هشتم که به اذن پرودگار و توسط فرشته مقرب درگاه "تمارک الزکربرگ" بر بام آسمان هفتم و برای خلوت گزیدن رسول و اهل بیت ایشان بنا گشته بود، عروج میفرمود. علامه می افزیاید، مخاطب حدیث، مریدان و مقربان حضرتش بوده و ایشان را میفرماید، که مومن واقعی در "معراج الفَیس"  کمتر از حوریان الصّین (چین*) را لبیک نگوید. 

بنده خودم پای منبر و جلسه حدیث خوانی علامه الهندسی، این مطلب رو نوت برداری فرمودم.

------------------------------------------------

* نگاه به امروز نکنید که کالای چینی همه جا رو گرفته. در عهد رسول و در جزیرةالعرب، جنس چینی لطیفِ ظریف! بیسار کمیاب و با ارزش بوده. 

Sunday, August 7, 2011

My Ideal Mosque

In My Ideal Mosque: Sunnis and Shias Pray Together at the Mosque

In my Ideal Mosque: Muezzin Calls Adhan, one day in sunni’s way and another day in shia’s way. In Friday Mueziin calls Adhan in Both ways…

In My Ideal Mosque: People do not insist in their UNITY, but respect to their difference and believes…

In My Ideal Mosque: Men & Women have not been separated in praying hall.
Men pray next to their wives, girls pray shoulder to shoulder to their father or boyfriends… 

And infect as an architect I’m going to love it, as design of such a mosque would be pleasure and piece of cake. You can’t imagine the complexity, ambiguity, uncertainty and finally the stupid awkward comments of religious scholars, an architect might face through the design of a mosque, following the sharia laws. 

In My Ideal Mosque: No one is forced to wear Hijab. Every one prays any way he/she believes.

In My Ideal Mosque: Every Sunday, we convert our mosque to church. We praise Jesus Christ and thank him for what we have in our lives. We confess, for the all wrong things we have done and pray to be forgiven.

In My Ideal Mosque, we don’t have Minarets to shout Adhan, and disturb pedestrians and neighbors, we Bluetooth a beautiful song of Adhan, and those who are interested, will accept it.

In My Ideal Mosque: scholars don’t teach us what God has said, but they show us what we must learn from life…

Friday, July 29, 2011

کاش کسی بود که ثابت میکرد اشتباه میکنم
همیشه این الهام است که قلم را به نگارش تهییج میکند
اما این بار، درون آشفته من است که الهام را فرا می خواند
آآآه که تنها ترسیمی از آنچه می گذرد کافی است

عشق، لذت، آرامش

!حتی نمیدانم از زندگی چه می خواهم، چه آرزو کنم
:درجمع خانواده و دوستان شده بودم نقل مجلس که این یحیی یک شیرازی تمام عیاره! در پاسخ گفتم
!انرژی رو باید برای سلول های خاکستری مغز مصرف کرد و نه سلول های احمق ماهیچه ای
این نکته ظریف تا مدتی دوستان رو به تامل وا داشت و کمتر به من گیر دادن

The Wind Will Carry Us



خبر اون کاسه شیره (که هدیه شد) به یوسف میرسه

...باد، می بَر، خبر، از دامن آلاییِ او در خاک عشق

Tuesday, May 3, 2011

“Same Soul, Many Bodies”
Answer to life, the true face of justice and a step forward to the secrets of universe. I am passive of my own acts. The immediate receiver my own actions all around the universe. It is going to be my own religion.

Sunday, March 27, 2011

!فقیه دگراندیش

آیت الله صادقی تهرانی، فقیه دگراندیش! این دیگر چه صیغه ایست؟ طلوع از مغرب؟ موی کف دست؟ ویا پاسخ بسیاری از سوالات 

Friday, March 11, 2011

من دیگر؟

... غریب لحظه ای خواهد بود که چون در آینه، خود را در کالبد دیگر بیینی... لمس همزادی معنوی

شاید از این من، چند تای دیگر هم هست... یکی چند سال بزرگتر و یکی چند سال کوچکتر... ، یکی اینجا یکی آنجا... یکی سبزه، یکی سیاه، شاید یکی هم سفید... و حتی یکی مرد و یکی زن... اما همه هستیم
و شاید این همان عدالت است
آن من دیگر هم تنهاست

کاش تنها یک توهم بود. اما گویی اوست مقابل من، کُنشپذیرِ آنی کنشِ من. در کالبدی دیگر ، در جایی دیگر و در مقابله ای دیگر
... کاش تنها یک توهم بود. اما گویی یکی از آنها را دیدم
... شاید به تصادف
... شاید حرفی با من دارد
... شاید خود پیام رسان او برای خود باشم
چرا اینجا؟ چرا حالا؟ چرا من؟

هر چه در خود دارم به آن من دیگر هم کلام می شوم، و چه عریان... اما از نگاه به چشمان خود هراسانم و گویی او هم تاب چشمان من را ندارد
از چه می ترسم؟ از چه شرم دارد؟
کاش یک توهم باشد

یازدهم-مارچ-2011